وبلاگicon
داستان بسیار آموزنده آهنگر - اطلاعات عمومی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
متن دلخواه شما
نظر یادتون نره
پیغام مدیر :
 
 
داستان بسیار آموزنده آهنگر
نوشته شده در چهارشنبه 91/10/27
ساعت : 2:7 عصر
نویسنده : محسن خوش اخلاق
نظرات

 داستان بسیار آموزنده آهنگر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

برای دیدن به ادامه ی مطلب بروید.


این تنها یک داستان نیست بلکه واقعیتزندگی ما در دنیاست . اگر این داستان را قبلا شنیده اید خواندن آن برای باردیگر خالی از لطف نیست.

روزی روزگاری آهنگری بود که پس از گذران جوانی پر شر و شور،تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند.

سالها با علاقه کار کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیش چیزی درست به نظر نمی آمد، حتی مشکلاتش مدام بیشتر می شد

روزی دوستی به دیدنش آمده بود پس از اطلاع از وضعیت دشوارش به او گفت

واقعاعجیباست! درست بعد ازاینکه تصمیم گرفتی مرد خدا ترسی بشوی، زندگیت بدتر شده. نمی خواهم ایمانترا تضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهترنشده!” 

آهنگر کمی مکث کرد و سریع پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بودو نمی فهمید چه بر سر زندگیش آمده است!

اما نمی خواست سؤال دوستش را بدون پاسخ بگذارد، کمی فکر کرد و ناگهان پاسخی را که می خواست یافت

این پاسخ آهنگر بود:

در این کارگاه، فولاد خام برایم می آورند که باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چه طور این کار را میکنم؟ اول فولاد را به اندازه جهنم حرارت میدهمتا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم بهآن ضربه میزنم تا اینکه فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرفآب سرد فرو میکنم، بطوریکه تمام این کارگاه را بخار فرا می گیرد. فولاد بهخاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. یک بار کافی نیست،باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم

آهنگر لحظه ای سکوت کرد. سپس ادامه داد:

گاهی فولاد نمی تواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آبسرد باعث ترک خوردنش میشود. میدانم که از این فولاد هرگز شمشیر مناسبی درنخواهد آمد لذا آن را کنار می گذارم.

آهنگر باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

می دانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو می برد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده پذیرفته ام و گاهی به شدت احساسسرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آب دیده شدن رنج می برد. اما تنها چیزی که می خواهم این است:

 

خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی که تو میخواهی، به خود بگیرم
با هر روشی که می پسندی، ادامه بده،هر مدت که لازم است، ادامه بده…

اما هرگز مرا به میان فولادهای بی فایده پرتاب نکن